زندگی نامه جاوید خاطر شاعر و نویسنده نسل جوان - چکامه های جاوید خاطر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در زمستان سرد کابل دیده به جهان گشودم  پدرم میگوید برف مى بارید و سالهاى 1345 هجری خورشیدی  که مصادف میشود به سال 1967 میلادى  مرا از زایشگاهى کابل به خانه آوردند .  پدرم مرد اندیشه و قلم است  نام بسیار زیبایى را برایم انتخاب نموده


در زمستان سرد کابل دیده به جهان گشودم

پدرم میگوید برف مى بارید و سالهاى 1345 هجری خورشیدی


که مصادف میشود به سال 1967 میلادى

مرا از زایشگاهى کابل به خانه آوردند .

پدرم مرد اندیشه و قلم است

نام بسیار زیبایى را برایم انتخاب نموده " احمد جاوید البُرز" و

من امروز تنها به جاوید اتکا نموده ام

در دوران کودکى از بس شوخ و شیطان بودم

همسایه ها از شوخى و شیطنتم روز نداشتند

یکى از روزهاى نو بهار همسایه ما تمام حویلى خود را

گُل کارى کرده بودند

و هر طرف نهالى گک هاى را   در زمین  غرس نموده بودند

وقتى من آنجا رسیدم دیگر آن گُل و گُل بته و نهالى ها

بزودترین فرصت برباد شدند !!

چند لحظه بعد خانم همسایه که زن نهایت مهربان

و شیرین زبان بود به خانه ما وارد شد

و بعد از  سلام علیک به مادرم گفت:

"زیبا جان اى بچى آتشپرچه  نه بما گُل ماند و نه گُل بته" !!

با خمچه ( شاخچه )  درخت زردآلو چنان در خدمتم رسیدند

که تا امروز گوشه نشینى اختیار نموده ام !

در گوشه نشینى سر و کارم با کتابهاى

اطفال و مجله هاى چون "انیس اطفال" بود

و آهسته آهسته به خواندن کتاب علاقه مند شدم

ناول هاى پولیسى را دوست داشتم

از کتابهاى "جک لندن" ترجمه "جواد فاضل "خوشم مى آمد

هنوز به کتابهاى شعر و ادب آشنا نشده بودم

که از جور مصیبت هاى وارده بر سرزمین آبایى ام افغانستان

با پدر و مادرم مجبور به فرار از خانه و کاشانه

خویش وتن دادن به هجرت و بیوطنى کردم.

در کشور هند جوان شدم .

دور از محیط نوشتن و خواندن فارسى

و پشتو و همه دروس

را بزبان انگیسى فرا گرفتم .

امروز در کشور کانادا با همسرم و دو فرزندانم

هر یک سلاله جان خاطر و مشعل شراره خاطر بسر میبرم

ولى قلبم هنوز در زادگاهم همانا افغانستان عزیز میباشد.

اولین سروده ام را در سن سیزده سالگى در هند بود:



آن کیست که در خوابم و در بیدارى ام

همچون نسیم صبح ز روحم گذر کند

قلبم اسیر خویش به روانم اثر کند

خواند بگوش من قصه ء یاد رفته را

آن قصه هاى خطه ء برباد رفته را

خواند بگوشم و همگى باز سر کند

از نام کشورم او مرا با خبر کند !

آن کیست که در خوابم و در بیدارى ام .

و از آنجا این شور ها بدلم جوانه زدند.



با ارادت

جاوید خاطر

مخلص شما




تاریخ : یکشنبه 95/3/23 | 12:19 عصر | نویسنده : jawed-khater | نظر

  • paper | راه بلاگ | تک تاز بلاگ